آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

دخترم آیلین

21 ماهگی دخترم

دختر گلم 21 ماهه شده خوب رشد کرده وخیلی خوب داره صحبت میکنه تقریبا"دیگه جمله های کامل میگه ولی یکم داره مامام جونشو اذیت میکنه وقتی مامان سرکار خیلی گریه میکنه و  میگه می خوام برم پیش مامانم امروز آوردمش پیش خودم ولی اینجا رو گذاشته رو سرش از بس شیطنت کرده  تصمیم گرفتم با یک مهد کودک صحبت کنم یکی دو ساعت مامان جونش ببرتش اونجا بشین پیشش تا با بچه ها بازی کنه شاید کمتر بهونه گیری کنه عاشق شیرینی خامه ایی و شکلالت
5 دی 1391

دخترم دیگه بزرگ شده

نازگلکم دیگه بزرگ شد وای که چقدر دلهره واکسن 18 ماهگیتو داشتم ولی خدارو شکر زیاد اذیت نشدی ولی با این حال مرکز بهداشتو گذاشته بودی رو سرت بیچاره خانومی که می خواست واکسنتو بزنه دست و پاشو گم کرد از بس که تو جیغ زدی وزن گیریتم خداروشکر این ماه خوب بوده همه چیز داره خیلی خوب پیش می ره البته هرچند که تو مسافرت شمال هر جور که تونستی اذیتمون کردی از افتادنت تو آب گرفته تا دمپاییهای پلاستیکی که از بازار انزلی برات خریدم و همه جا با اونا میرفتی حتی رستوران هم می خواستیم بریم با اون دمپاییات می خواستی بری و هر کاری کردیم از پات در نیاوردی از گریه کردنت تو قایق که می خواستی سرپا وایستی و خلاصه مامان که عاشق همه کارات و خداروشکر می کنه که ...
22 مهر 1391

دخترم17 ماهشه

سلام دختر گلم عروسکم ماه به ماه میام یه سر کوچولو می زنمو میرم،نه عکسی نه مطلبی منو ببخش عزیزم شیرینم خیلی سرم شلوغه مخصوصا"این روزا که مامان جونو عمل کردیم دیگه واقعا"به هیچی نمیرسم یک ماه دیگه واکسن 18 ماهگیتو می زنیم از حالا استرس دارم هرچند که سر واکسنهای قبلی خیلی اذیت نشدی  بیشتر کلماتو هرچند نصف و نیمه می تونی تلفظ کنی وزن گیریتم خدا رو شکر خوب بوده  خوب دیگه چیکارش کنیم توپول موپول نیستی دیگه همه میگن از شیطونی زیاده که توپول نیستی عاشق تاب بازی هستی تا ازت می پرسیم کجا ببریمت میگی پاک(پارک)قربونت برم من ...
5 شهريور 1391

دخترم 16 ماهشه

سلام شیرین زبونم که واسه همه چیز خودت یک اسم میذاری مثلا"اسم همه میوه ها از نظر تو سیب،به بستنی  میگی بد،دیروز واست یه سه چرخه خوشگل خریدم که عاشقشی از مغازه سوارش شدی و همه راهو مجبور شدیم که پیاده بیایم چون حاظر نبودی که پیاده شی ازش تازه به سه چرخه میگی دیزی دیشب مامان جون اینا خونمون مهمون بودن واسه افطار از بس شیطونی کردی  که دیگه  داشت اشکم درمیومد، همه خونه رو ریختی به هم، رفته بودی داخل کابینت هرچی حبوبات داشتیم ریخته بودی رو زمین قربون شیطونیت بشم من
9 مرداد 1391

سلام عزیز دل من

دختر گلم 15 ماهه شده مامان تنبلش وقت نمی کنه بیاد یه سرو سامانی به وبلاگش بده خیلی سرم شلوغه این روزا، ولی سعی میکنم که کم کاری این مدت رو جبران کنم کلمه های بیشتری بلدی بگی ولی کاملا"مفهوم چیزی رو که می خوای رو میرسونی،عاشق آب بازی هستی و این روزا هم که هوا گرمه می برمت خونه مامان جون حسابی بازی می کنی................بازم میام قول میدم  
11 تير 1391

دخترم

خدا را شکر مشکل گوش دخترم هم حل شد دیگه دست نمی کنی تو گوشت پیش یه دکتر دیگه رفتیم چقدر هم از دکتر ترسیدی گفت که گوشت اصلا"عفونت نداره و نیاز به دارو نیست فقط گفت که دختر خیلی شیطونی دارین آخه محکم گوشی دکترو گرفته بودی  دستت ول نمی کردی راستم میگفت این روزها واقعا"شیطونتر شدی یک لحظه آروم و قرار نداری مدام در حال بدو بدو هستی تعدادکلماتی هم که یاد گرفتی  زیاد تر شده البته کامل نمی تونی تلفظ کنی ولی من می فهمم که منظورت چیه وقتی چیزی می خوای دستمو می گیری و منو می بری طرفش عاشق حیونات هستی دیروز بابا برات یک اسب خوشگل از اینایی که می شه سوار شد گرفته اولش ازش ترسیدی  آخه فکر می کردی واقعیه و لی بعدش کمکم رفتی طرفش و نازش کردی....
10 ارديبهشت 1391

نوگل بهاری من.........

دختر بهار من، بهار زندگی من ،که پارسال اومدنت مصادف شد با شکوفه های بهاری بازم بهار اومده چه زمستون سخت و طولانی رو پشت سر گذراندیم روزهایی که تو بیمارستان به خاطر یک ویروس لعنتی بستری شدی بدترین روزها و شبای عمرم بود 4شبانه روز پلک رو هم نذاشتم  ،چقدر از پرستارا می ترسیدی وقتی میدیدم به دستای کوچولوت سرم وصله  تا می خواستن عوضش کنن از ترس و درد با التماس داشتی گریه می کردی انگار که می خواستی بهم بگی منو از دست اینا نجات بده،  تمام زمستون رو لحظه شماری کردم که با اومدن بهار دخترم دومین بهار زندگیشو ببینه و یکساله بشه روز به روز داری بزرگتر می شی خانم تر میشی و البته شیطون تر هر کی میبینتت میگه بچه یک ساله اینقدر شیطون؟قربونت ب...
30 فروردين 1391

تولد

ملوسک مامان کم کم داره13ماهت کامل  می شه ولی مامانی تازه داره از اولین سالروز تولدت حرف می زنه شاید باورت نشه ولی من تمام سال منتظر بودم تا برات جشن یک سالگیتو بگیرم ولی افسوس که دائی مامانی تصادف کرد و....معنی این چند تا نقطه رو وقتی بزرگتر که شدی می فهمی چیه ولی ایشالا هیچ وقت درکش نکنی البته کیک و کادو گرفتیما عروسک نانازنازی من ، عکسم گرفتیم ازت ولی خوب اونجوری که می خواستیم نشداگه خدا بخواد سال دیگه جشن تولد مفصلی واست می گیرم
23 فروردين 1391